بایست نیکی را به شکل عیسی و بدی را به شکل یهودا، از یاران مسیح که
هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند، تصویر می کرد. کار را نیمه تمام
رها کرد تا مدل های آرمانیش را پیدا کند. روزی در یک مراسم همسرایی،
تصویر کامل مسیح را در چهره یکی از آن جوانان همسرا یافت. جوان را به
کارگاهش دعوت کرد و از چهره اش اتودها و طرح هایی برداشت. سه سال گذشت.
تابلو شام آخر تقریبأ تمام شده بود؛ اما داوینچی هنوز برای یهودا مدل
مناسبی پیدا نکرده بود. کاردینال مسئول کلیسا کم کم به او فشار می آورد
که نقاشی دیواری را زودتر تمام کند. نقاش پس از روزها جستجو، جوان
شکسته و ژنده پوش و مستی را درجوی آبی یافت. به زحمت از دستیارانش
خواست او را تا کلیسا بیاورند، چون دیگر فرصتی برای طرح برداشتن نداشت.
گدا را که درست نمی فهمید چه خبر است، به کلیسا آوردند: دستیاران سرپا
نگه اش داشتند و در همان وضع، داوینچی از خطوط بی تقوایی، گناه
وخودپرستی که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بودند، نسخه برداری کرد.
وقتی کارش تمام شد، گدا، که دیگر مستی کمی از سرش پریده بود، چشم هایش
را باز کرد و نقاشی پیش رویش را دید و با آمیزه ای از شگفتی و اندوه
گفت: من این تابلو را قبلأ دیده ام. داوینچی با تعجب پرسید: کی؟ سه سال
قبل، پیش از آنکه همه چیزم را از دست بدهم. موقعی که دریک گروه همسرایی
آواز می خواندم، زندگی پر رویایی داشتم و هنرمندی ازمن دعوت کرد تا مدل
نقاشی چهره عیسی شوم
پائولو کوئیلو - برگرفته از کتاب شیطان و دوشیزه پریم
تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست. محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست.
یکی تصادف می کنه، می میره...یکی پیر می شه، می میره...یکی بیمار می شه، می میره...بالاخره هر کسی به جوری می میره...اما من برات همه جوره می میرم.
غضنفر زنشو میبره سونوگرافی میگن: بچه اش پسره میگه: تورو خدا، اسمش چیه؟
هر که را روی خوش و موی نکوست ,زنده و مرده من دیوانه ی اوست.
نازآن چشمی که سویش مال ماست! نازآن زلفی که تارش مال ماست! نازآن یاری که قلبش یادماست!
درد را از هر طرف نوشتم درد بود
سه ستاره تقدیمت میکنم: یه ستاره پر بوسه که دلم بی تونپوسه، یه ستاره پرامیدواسه هرکی که تورودید، یه ستاره پررویاچه قشنگه باتودنیا.
دوتا گل بگیر یک دستت، دوتا گل بگیر دست دیگت، برو جلوی آینه. می دونی من گل وسطی رو بیشتر از همه دوست دارم!!
احساس خوبیه وقتی یک نفر دلتنگت باشه، احساس بهتر اینه که یک نفر عاشقت باشه. اما بهترین احساس وقتیه که یک نفر هیچ وقت فراموشت نکنه
هرگز ندیدم بر لبی لبخند زیبای تو را .هرگز نمی گیرد کسی درقلب من جای تورا.
نخواهم گل که گل بی اعتبار است، تمام عمرگل فصل بهاراست، تورا خواهم من ازگلهای عالم، که عطر توهمیشه ماندگار است.
ازدیارآشنایی پاکشیدن مشکل است / ازتوای آرام جانم، دل بریدن مشکل است.
گویند دم مرگ توان دید تو را، ای کاش که هر دمم ، دم مرگ بود.
کاش می شد بوسه بارانت کنم،جان عاشق را به قربانت کنم،ای که دور از من در قلب منی،باورکن که دنیای منی.
فاصله دخترک تا پیرمرد یک نفر بود، روی نیمکتی چوبی، روبروی یک آبنمای سنگی. شاد شاد. چند دقیقه بعد پیرمرد اشک هاشو پاک کرد، کیفش رو باز کرد، عصای سفیدش رو بیرون آورد و رفت... |
|
معلم: بگو ببینم آفریقا کجاست؟
یه قورباغه با یه اردک ازدواج میکه، اگه گفتی بچهشون چی میشه؟
می دونی فرق تو با عزرائیل چیه؟
از شیرجه شما به سوی گوشی کمال تشکر را دارم!
یه بار تو آبادان مسابقه تقلید صدای داریوش برگزار میشه، داریوش میاد چهارم میشه
اگر بوی گلی را دوست نداری لا اقل شاخه هایش را نشکن ..
می دونی چرا دل به دلت دادم؟ به خاطر شباهتت به ماه ، با این تفاوت که ماه سه حرف داره ولی تو حرف نداری!
می گن خدا بهترین نعمتش رو به بهترین بنده هاش میده، ولی من که بهترین بندش نیستم! پس چرا تو رو به من داده ؟!
برای شکستن من یه اخم کافیه... نیازی به فریادت نیست، واسه اشک ریختنم سکوت تو کافیه... نیازی به قهر نیست، برای مردنم حرف رفتنت کافیه... نیازی به انجامش نیست..
ترکه به یه تیمسار میرسه میگه شما سربازی؟ طرف که میبینه یارو ترکه می گه آره. میگه پس گوه میخوری لباس تیمسار میپوشی.
سیاه پوسته میگوزه زنش تا سه روز دوده جمع میکنه.
ترکه می خواسته اعتیادشو ترک کنه. تو روزنامه عکسشو با مشخصاتشو چاپ میکنه میگه: مواد فروشان محترم به این فرد جنس نفروشید...با تشکر!!!
یه دفعه دو تا هزار پا همدیگر رو بغل میکنن میشن زیپ
یه نفر میره جوراب فروشی میگه آقا جوراب میخوام فروشنده میگه:مردونه ؟یارو دست میده میگه: مردونه
یه یارو زنگ میزنه پیتزا فروشی میگه یه پیتزا می خواستم. فروشنده میگه . به نام ... ؟ یارو میگه . آخ آخ . ببخشید .به نام خدا , یه پیتزا می خواستم
از طرف می پرسند چرا پرنده ها زمستان از شمال به جنوب پرواز می کنن ؟ میگه : آخه من امتحان کردم..... پیاده خیلی راهه
پسره رو ختنه می کنن می گن باید دامن بپوشی. می گه نامردا مگه چقدشو بریدین؟
کاش قلبم درد پنهاهی نداشت چهره ام هرگز پریشانی نداشت برگهای آخر تقویم عشق حرف یک روز بارانی نداشت کاش می شد راه سخت عشق را بی خطر پیمود و قربانی نداشت...
جوانی را شمع ره کردم که جویم زندگانی را نجستم زندگانی را تباه کردم جوانی را
بازوانت را به مستی حلقه کن بر گردنم تا بلرزد زیر بازوهای سیمین دلم
دانی که چرا زمیوها سیب نکوست نیمش رخ عاشق هست ونیمش رخ دوست
امشب ای ماه بدرد دل من تسکین یاخرای ماه توهمدردمن مسکینی
همه درچشمه مهتاب غم از دل شویند امشب ای مه توهم ازطالع من غمگینی
درفرودست انگار کفتری می خورد اب
یاکه دربیشه ای دورکفتری پرمی شوید
یاکه درابادی کوزه ای پرمیگردد
اب راگل نکنیم
شایداین اب روان میرودپای سپیداری تا فروشوید
اندوه دلی
دست درویشی شایدنان خشکیده فرو برده دراب
مردم سر رود اب را می فهمند گل نکردندش اب را
مانیز اب را گل نکنیم
لحظه ای در کلبه ام تابید و رفت
آمد از خاک زمین اما چه زود
دامن از خاک زمین برچید و رفت
دامن از چشمان من پنهان نمود
از نگاهم راز ها فهمید و رفت
گفتم این جا روزنی از عشق نیست
پیکرش از حرف من لرزید و رفت
گفتم از چشمت بیافشان قطره ای
ناگهان چون چشمه ای جوشید و رفت
گفتمش من را مبر از خاطرت
خاطراتش را به من بخشید و رفت
میوه کال بدزدی
زخدایی که خودش صاحب باغاست
این بیت هدیه ای از دوست باصفاوخوش قلبم که همیشه سرزنده باد
چنگز اخلاقی است تقدیم به همه