ای داد...

 

خود را به که بسپارم وقتي که دلم تنگ است 

 

پيدا نکنم همدل دلها همه از سنگ است

 

گويا که در اين وادي از عشق نشاني نيست

 

گر هست يکي عاشق آلوده به صد رنگ  است 

 

 


 

ترسيدم

 

موقعي كه مي خواستمت مي ترسيدم نگات كنم،


موقعي كه نگات كردم ترسيدم باهات حرف بزنم.


موقعي كه باهات حرف زدم ترسيدم نازت كنم،


موقعي كه نازت كردم ترسيدم عاشقت بشم


حالا كه عاشقت شدم ميترسم از دستت بدم


*************


من ادعا نمي کنم، همواره به ياد کساني هستم که دوستشان دارم


ولي مي توانم ادعا کنم که لحظاتي که به يادشان نيستم نيزدوستشان دارم.

 

 

بدون شرح !!!...

 

 

در حضور واژه های بی نفس


صدای تیک تیک ساعت را گوش کن


شاید مرهم درد ثانیه ها را پیدا کنی ....

 


 

ببین اندام تنهاییم را


که در لحظه های خاکستری


در انتظار طلوع خورشید است ....

 

 


 

این شب ها


چشم های من خسته است ....


گاهی اشک ، گاهی انتظار


این سهم چشم های من است.....

 

 


 

مترسک ناز می کند....


کلاغ ها فریاد می زنند...


و من سکوت می کنم....


این مزرعه ی زندگی من است....


خشک و بی نشان .....

 


 

 

صدای جیر جیرک ها به گوش می رسد....


سکوت را نوازش می دهند...


و جای خالی آدم های شب نشین را...


با نگاهی معصومانه پر می کنند.....

 

 


 

در امتداد نگاه تو....


لحظه های انتظار شکسته می شود...


و بغض تنهایی من...


مغلوب وجود تو می شود......

 

 

 

 

 

     نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند

     مثل آسمانی که امشب می بارد....

     و اینک باران

     بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند

     و چشمانم را نوازش می دهد

     تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم ....

 

 

دوستت دارم ....

 

  مرا کم اما همیشه دوست داشته باش ....

 

  این وزن آواز من است ....

 

  عشقی که گرم و شدید است ،

 

  زود میسوزد و خاموش میشود ....

 

  من سرمای تورا نمیخواهم ،

 

  و نه ضعف یا گستاخی ات را ....

 

  عشقی که دیر بپاید شتابی ندارد ....

 

  گویی که برای تمام عمر وقت دارد ....

 

*** مرا کم اما همیشه دوست داشته باش ***

 

 

عشق وحشی ...

 

از که پنهان کنم این راز دل خسته ی خویش ؟؟...

 

از نسیمی که پیام آور توست ؟...

 

از بهاری که مرا رسوا ساخت ؟؟...

 

از خدایی که خودش می داند .....

 

** عشق وحشی تر از آن است که پنهان ماند... **

 

 

 

 

من عشق را در امید امید را در تو تورا در موقع پیوستن به تو دوست دارم

 

من تو را در افق افق را برای نیایش نیایش را برای خدا خدا را برای آفریدن تو دوست دارم

 

من غم را در سکوت سکوت را در شب شب را در بستر بستر را برای به اندیشیدن تو دوست دارم

 

 

 
 
 
معشوقی را که چشم انتخاب کند چه بسا که محبوب دل نشود....

 

اما انرا که دل پسندد بی گمان نور چشم خواهد بود....

 

 

 

 

       دل بریدی ساده

                            از منو اون همه بی تابی

       انگار نه انگار

                         که بهم گفتی باهات میمونم تا صبح افتابی

 

 

   

بهانه ....

  

 ديگر براي اينکه گريه نکنم

 هيچ بهانه اي ندارم

 گريه گاهي رمز تدبير اشتباهات است

 کاش چمدان عشقمان را آنقدر سنگين

 نمي بستيم که وسط راه آنرا به زمين بياندازيم

 وراه را بدون آن ادامه بدهيم

 زندگي بدون عشق اينقدرخاليست

که بعضي مواقع حتي زودتر از سکوت مي شکند

 وتو اي کاش مرا مي فهميدي

 حالا که مي روي قرارمان هيچ ولي بگو به چه بهانه

چرا...؟ 

 

 

  تا حالا درد غربتو چشیدی...؟

 

  اگه نمیخوای بفهمی تنهائی چیه هر کی بهت گفت"دوست دارم"

 

   بخند...    بلند...

 

  همین !!!...

 

لبخند ماه

 

 

         بازو بدور گردنم از مهر حلقه کن

 

                                         بر اسمان بپاش شراب نگاه را

 

         بگذار از دریچهی چشم تو بنگرم

 

                                                      لبخند ماه را ....

 

 

 

 


Taghdim Be Eshgham

تقدیم به کسی که لبانش تنها ارزویم و اغوشش تنها ارامگاهم است

من میخوامش ای خدا

ای کاش...

http://i3.tinypic.com/vpw75x.jpg

گاهي آرزو مي کنم...       

   کاش هرگز نمي ديدمت تا امروز غم نديدنت را

              بخورم!!!

کاش لبخندهايت آنقدر زيبا نبودند که امروز آرزوي  

         ديدن يک لحظه

فقط يک لحظه از لبخندهاي عاشقانه ات را داشته

                     باشم!

کاش چشمان معصومت به چشمانم خيره نمي شد

                    تا امروز

چشمان من به ياد آن لحظه بهانه گيرند و اشک

                    بريزند!

کاش حرف هاي دلم را بهت نگفته بودم تا امروز با

                        خود نگويم 

" آخه او که ميدونست چقدر دوستش دارم!!!!"

باز هم عشق

 

فهمیدن عشق را چه مشکل کردند...

ما را ز درون خویش غافل کردند...

انگار کسی به فکر ماهی ها نیست...

سهراب بیا که آب را گل کردند...

یک ماه گذشت

mt.hamtaraneh.com

یک ماه گذشت...

                       ولی

                               یادت از دلم نرفت...

www.t a r a n e h h a g r o u p s.blogfa.com

تو کیستی که من اینگونه بی تابم
شب از قدوم خیالت نمی برد خوابم
تو کیستی که من از موج هر تبسم تو
به سان قایق سرگشته روی گردابم

 

میـــــــدانم این روزهـــا پر از دلتنـــــگی منی!

www.hamtaraneh.com
میـــــــدانم این روزهـــا پر از دلتنـــــگی منی!
خودخـــــواهی نمیــــکنم بـــــاور کـــن مـــن از تو لبریزتر از دلتنـــگی ام
 و تنـــها امیـــد دســـت های تنـــهای مـــــــــن ،نفســهای گـــرم تـــوست
 که مــــرا گرم میکند
 و مـــن ایــنجا ، فقـــط شــعر میـــخوانم تـــا تــو بیــــایی و مــن هـــــم
وصــال را تصـــور کنم...
 اینـــجا ، شـــب ها هنـــوز هــم بــا خـــاطره ندیـــدنت خوابــم را بهبود میدهم
وچـــــشم به راه تــــــو هستــــم تا وقتـــی می آیـــــی
 گـــل هـــای سرنــکشیده در قلـــبم را بپـــایت پرپر کـــنم
 و منتــظرم
تا صبـــحی بــیاید تــو را ببـــینم و دســـتان زخمی از تنــهاییت را
 با بوســه هایم مـــداوا کنــــم.
 بـــاور کــــنی یا  نه دیـــگر چه فرق میــــکند؟
 مـــن تنــها مــسافر جامـــانده از زمانـــم تا اینجا بمــانم و تورا بــــه
 بهشتی بی غصه بدرقــــه کنم.

میــــــدانم تا تو هستـــي سراچه کوچه دلم غرق نوری عجیب میشود
 و من كنار تو خواهـــــم مـــــاند و تاهميشه ستـــاره ها را
 بیــــــــــــــــــدار خواهــــــــم کرد.

باران عشق

من و ماه

  بردگان شب...

بازم تنها٬ تو تاریکی این زندون میشینم و با درد مفرطی  که مغز

 استخومنو داغون میکنه٬ به چک چک آبی که آروم و خونسرد از

سقف چکه میکنه گوش میدم...به حرکت مورچه ها که امیدوارانه

اینور و اونور میرن و با دهن کجی از کنارم رد میشن٬مأیوسانه نگاه

میکنم... باریکه ی نوری که به زحمت خودشو از دریچه ی دیوار به

چشم میرسونه٬انگار  میخواد چیزی بهم بگه... ولی اونم تنهام

گذاشت...

  

شاید اون رد پایی از امید بود... شاید هم خودم  دریچه ی دیوارمو

کوچیک کردم... شاید  اصلاْ خودم بودم که دیوارو ساختم.. کی می

دونه!؟

 

امّا هنوز از پا در نیومدم٬میدونم که شب زندونی بودن منو میخواد٬

ولی من و ماه از پس شب و زندونش بر میایم...

 

آره یه شب من و ماه....

گفتم سخنت گفت شنیدن دارد

 

گفتم لبت گفت مکیدن دارد

 

گفتم چو جامه از تنت بر گیرم

 

گفت حکایتی ست که دیدن دارد

بوسه

عشق، 

 بوسه ميوه شيريني است                   

                                             از درخت                  

كه هر چه چيده شود تمامي ندارد

 

روزي مردي , عقربي را ديد که درون آب دست و پا مي زند.

 او تصميم گرفت عقرب را نجات دهد , اما عقرب انگشت او را نيش زد.

 مرد باز هم سعي کرد تا عقرب را از آب بيرون بياورد , اما عقرب بار ديگر او را نيش زد . رهگذري او را ديد و پرسيد:"براي چه عقربي را که نيش مي زند , نجات مي دهي" . مرد پاسخ داد:"اين طبيعت عقرب است که نيش بزند ولي طبيعت من اين است که عشق بورزم

دلم کسی را می خواهد که دوستم داشته باشد ...

شانه هایش را برای

سینه اش را برای نهاد گریستنن سرم

وچشمانش را برای خالی نمودن غم هایم می خواهم . 

دلم کسی را می خواهد که مرا با هر آنچه هستم دوست بدارد...

با تمام بدی ها وخوبی هایم با تمام نامهربانی ها ومهربانی هایم

دلم کسی را می خواهد که آفتاب مهر را به قلب خسته ام هدیه کند

کسی چون تو گلم ...

باران عشق

 دلم یک دنیا برات تنگ شده

                    با خود عهد کردم که به تونیندیشم

            نمی شود نمی توانم خیالت را از خاطرم محو کنم

           وقتی اشک می ریزم شعر سهراب به خاطرم می اید

              که می گوید بهترین چیزرسیدن به گناهی است

                          که ازحادثه عشق تواست

              ومی خندم دانه های اشکم برروی نوشته هایم

                                   می چکد

               دفترم خیس میشود وبرای چند لحظه ارام میشوم و

                           دوباره تمام ذهنم را پر میکنی

                                    ودوباره.........


عشق

عشق...

عشق شايد اين است:

رهايي از مرز مال خود بودن

رسيدن به اوجي كه فقط خود مي فهمي

نمناكي لحظاتي كه در انتظار مي گذرد و

بيتابي هيجان گونه در روح شب تا صبح ...

عشق يعني به نهايت رسيدن

يعني قلب را در طلب اخلاص گذاشتن ...

عشق يعني لذت ثانيه ها

تپش آئينه ها

عشق يعني حسادت زمان به لحظاتي كه داغ شقايق دارند

عشق شوقي است كه يك غنچه در هنگام شكفتن دارد ...

عشق يعني پرش شاپرك قلب به نور

زدودن غبار از شيشه ي دل

رايت زدن بر بلنداي خوشبختي ...

عشق يعني بلوغ احساس

طلوع خواهش

عشق يعني خشكي شاخه ي مرگ

يعني احساس وجود!

عشق يعني بوئيدن گل ياس

سبز شدن جوانه ي احساس

ساده شدن ، به اوج رسيدن ، به نور پيوستن و

خود را گم كردن!

عشق يعني نوازش قلب

پرواز روح ...

عشق يعني پرده را برداشتن

از حجاب لحظه ها گل خواستن

تولدي دوباره ، در نقطه ي دوست داشتن

عشق يعني شقايق را فهميدن

رازقي را حس كردن

عشق تلنگر سپيد عاطفه است بر بلور احساس

عشق ايثاري است كه شقايق دارد ...

عشق يعني ناديده گرفتن زشتي پاي طاووس!

يعني صعود ، يعني كمال ، يعني وجود

عشق تعبيري است ضعيف از گل سرخ

تنپوشي است لطيف از دل آب

آه ...

ذهن واژه هايم تر شد!

چه نمناك است عشق ...

عشق را در تو

تو را در دل

دل را در موقع تپیدن

وتپیدن را به خاطر تو دوست دارم

من غم را در سکوت

سکوت را در شب

شب را در بستر

وبستر را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم

من بهار را به خاطر شکوفه هایش

زندگی را به خاطر زیبایی اش و زیباییش را به خاطر تو دوست دارم

من دنیا را به خاطر خدایش

خدایی که تو را خلق کرد دوست دارم

خدا رو می خوام نه واسه اینکه ازش چیزی بخوام

خدا رو می خوام نه واسه مشکل و حل غصه هام

خدا رو دوست دارم نه واسه جهنم و بهشت

خدا رو دوست دارم ولی نه واسه زیبا و زشت

خدا رو می خوام نه واسه خودم که باشم یا برم

خدا رو می خوام نه واسه روزای تلخ آخرم

خدا رو می خوام نه واسه سکه و سکو یا مقام

خدا رو می خوام که فقط تو رو نگه داره برام

خدا رو دوست دارم واسه اینکه تو رو بهم داده

خدا رو دوست دارم چون عاشق بودن رو یادم داده

خدا رو دوست دارم چون عاشقا رو خیلی دوست داره

خدا رو دوست دارم چون عاشق رو تنها نمیذاره

خدا رو دوست دارم واسه اینکه حواسش با منه

خدا رو دوست دارم آخه همیشه لبخند میزنه

خدا رو دوست دارم واسه اینکه من تورا دوست دارم

خد ا رو  دوست  دارم  اینکه من  عاشق  توام

تو را به جای تمام کسانی که نشناخته ام دوست میدارم

تو را به اندازه ی تمام روزهایی که نزیسته ام دوست میدارم

به خاطر عطر نان گرم 

                                  و عطر آغوشت

تو را به خاطر نخستین گلها دوست میدارم

تو را به خاطر دوست داشتن دوست میدارم

تو را به جای تمام کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم