حالا من اینجا نشستم روبه روی بوم دنیا
ساده وخسته و تنها، چشم به راه صبح فردا
حرفای صمیمی تو همشون تلخن و سنگین
تموم شبای عمرم مثل حرفات شده غمگین
یادمه مادر بزرگم زیر گوش من می گفتش
قصه زندگی ما قصه سنگ و شیشه
روزای زندگی ما سیاه مثل همیشه
من هنوز اینجا نشستم توی این سکوت ساحل
خودم اون جا بودم اما فکر من یه جای باطل
فکر من یاد گذشتس فکرفصل بچگیا
همشون گذشتن اما از اونا چی مونده حالا
من دارم مثل یه ماهی، جون می دم آروم می میرم
نمی دونم وقت مردن چرا آروم نمی گیرم
نگو واسه مردن من هنوز این لحضه ها زوده
خیلی وقته مردم اینجا کسی با خبر نبوده
واسیه دیدن مرگم روح من چه دیر رسیده
توی اون شب و شلوغی، هیچ چیزی انگارندیده
توی بخت وسرنوشتم می دونی که من اسیرم
یه روزی بهار بودم من حالا من خود کویرم.
سلام.میخواستم باهم تو تهیه یه آلبوم همکاری کنید.ترانه هاتون زیباس.البته من تازه شروع به آهنگسازی کردم و کار اولم خواهد بود.اگه نظرتون مثبت بود ایمیلم در اختیار شماس