جوک سرگرمی...........

برای حمایت از وبلاگ بر روی لینک بالای وبلاگ کلیک کنید

جوک سرگرمی...........

برای حمایت از وبلاگ بر روی لینک بالای وبلاگ کلیک کنید

بسته کسب درآمد اینترنتی بنیاد در یک نگاه

. در همان روز نخست فرآیند کسب درآمد شما آغاز می شود.
2. درآمد حاصله را می توانید به توسط حساب های بانکی داخلی (کارت های متصل به شبکه شتاب (سپهر، سیبا، جام و...)، قرض الحسنه و ...) دریافت نمایید.
3. ضمانت عودت وجه در صورت مغایرت با توافقنامه مندرج بر پایگاه (ظرف مدت زمان 24 ساعت (حداکثر))
4. بی نیاز از هرگونه سرمایه گذاری
5. بی نیاز از بازاریابی ، شبکه های هرمی ، باز نمودن ایمیل های تبلیغاتی ، کلیک بر روی آگهی های تبلیغاتی یا فارکس
6. مناسب برای دانش آموزان، دانشجویان، استادان دانشگاه، خانم های خانه دار و کلیه افرادی که در هفته تنها 1 الی 3 ساعت زمان آزاد در اختیار دارند.
7. حداقل پیش نیازها : 1. دانستن چگونگی اتصال رایانه به اینترنت (در حد ابتدایی) 2. دسترسی 1 الی 3 ساعت در هفته، به اینترنت.
8. پشتیبانی در تمامی ساعات شبانه روز و ایام تعطیل (تلفن، نمابر، سامانه کوته پیام، پیام رسان فوری، ویدئو کنفرانس و...)
9. 3 سال بروز رسانی رایگان (کلیه مشترکین جهت تمدید بروز رسانی کافیست مبلغ: 31.000 ریال را به یکی از حسابهای کانون واریز و اطلاعات رسید دریافتی را به واحد فروش اعلام نمایند؛ پس از مدت زمان 12 تا 48 ساعت بخش بروز رسانی برای مشترک فعال خواهد شد.)
10. داشتن درآمدی نسبتا متناسب با نوع فعالیت و شرایط اقتصادی حاضر در کشور
11. بازدهی نسبتا بالا و همچنین نحوه کسب درآمد بصورت چارت بندی شده به نوعی که مشترک با صرف مدت زمان مشخص در ازاء انجام فعالیت های نسبتا ساده و برنامه ریزی شده دارای درآمدی مناسب خواهد بود.
12. جهت دریافت درآمد حتی نیاز به خارج شدن از منزل نیست و کافیست طبق چارت مندرج در رویه فعالیت عمل و درآمد خود را از طریق بانکهای ایرانی دریافت نمایید.
13. محصولات کانون بعنوان نرم افزارهای تحت وب و نشر یافته توسط پایگاه اینترنتی کانون فناوری اطلاعات بنیاد پارسیان به فروش می رسد.

و ده ها مورد دیگر ...

بکن سعی و مشو نومید  در کار...
که ایزد می شود بر هر دلی یار...
خداوند است  که باشد شیشه ای را
کنار  سنگ خارایی نگهدار...

من بودم و ماه
در شبی مهتابی
خیرهء ماه شدم و میخندم
ماه نیز بر رخ من می خندد
من پر از فریادم
من پر از آوازم.......

یاد دارم کودکی بودم خرد
با صدای گرم مادر
هر صبحدم
در میان بستری نرم و تمیز
می گشودم چشم بر نور سفید
می گشودم دل بر نور امید
یاد دارم سفره خانه ما
بوی سنت می داد

زندگی، لحظه ای است
که زمان می ایستد
در مکانی ...
... بی نهایت ...
و در آنجا :
حجم، خالی شده از لکّه ی وزن.
زندگی :
نقطه ای از یک خط است.
زندگی :
رویشِ یک بشر است.
زندگی :
ثانیه ای بیشتر از لحظه ی مرگ ...
زندگی :
... لحظه ی دیدارِ خداست.
..........................................................

زندگی، مزرعه ی آخرت است شخم باید زد ... بذر باید کاشت ... نان باید پخت ... زندگی را باید مثلِ یک تکّهی نان بر سرِ سفره ی عشق تقسیم کنیم. زندگی : یک " گل سرخ " کارِ ما دیدنِ " رازِ گل سرخ " زندگی : یک شاعر کارِ ما خواندن شعر : " لحظه ها را باید شُست! " " جورِ دیگر باید زیست "

زندگی، مزرعه ی آخرت است شخم باید زد ... بذر باید کاشت ... نان باید پخت ... زندگی را باید مثلِ یک تکّهی نان بر سرِ سفره ی عشق تقسیم کنیم. زندگی : یک " گل سرخ " کارِ ما دیدنِ " رازِ گل سرخ " زندگی : یک شاعر کارِ ما خواندن شعر : " لحظه ها را باید شُست! " " جورِ دیگر باید زیست "

زندگی، خاطره است.
زندگی، یک خواب است.
زندگی، خواب ِ یک خاطره است.
زندگی، خاطره ی یک خواب است.
زندگی : یک سره گُل
یک سره آوازِ پرنده
زندگی : یک سره رنگ
یک سره نغمه ...
زندگی، یک زنِ زیباست
که در این روزِ بهاری
زیرِ باران
بچّه ای را می دهد شیر.
زندگی، بچّه ای است
که در این روزِ بهاری
زیرِ باران
می مَکد شیر.
زندگی، سنجد و سیر و سمنوست
زندگی، سکّه وُ سیب و سبزه ست
زندگی، سُنبله ی نوروز است
بر سرِ سنّتی ِ سفره ی هفت سین.
.............................................

من بهاران را نخواهم
من بهاری چون تو دارم
پهنه ی دشتی ز وحشی لاله ی پر خون نخواهم
من گلی همچون تو دارم
اشتیاق وصل را با دیگری هرگز نخواهم
چونکه امید تو دارم
چشم شهلای پر از افسون نخواهم
بلکه خود افسونگری همچون تو دارم
خنجری آغشته با خون را چه خواهم؟
چونکه ابروی تو دارم
من خروش آبشاران را نخواهم
چون که گیسوی تو دارم
آسمانی پر ستاره را نخواهم
چونکه مه روی تو دارم
من بهاران را نخواهم
من بهاری چون تو دارم

این روزهادوست دارم قطرات باران را در دستانم جمع کنم! و با قطراتی اشکی که از گونه هایم روان است آرام آرام در ظرفی بریزم و تا ابد نگهشان دارم!ا البته اگر خورشید عالم تاب گرمایش را اندکی از من دریغ کند و اجازه دهد

نه بی باران
نه بی دادم
نه بی ساحل
نه دلشادم
اگر ایرانیم
در هر کجای
این جهان
باید
به خاک کورش فاتح
کنم سجده
که، بی نامش
ندارد نام ایران
هیچ بنیادم
اگر ایران شد ایران
بدون نام کورش
می شود ویران
اگر رویش
به ویرانی است
کنون باید
سرآغازی شود
ویرانه ایران
 

نه بی باران
نه بی دادم
نه بی ساحل
نه دلشادم
اگر ایرانیم
در هر کجای
این جهان
باید
به خاک کورش فاتح
کنم سجده
که، بی نامش
ندارد نام ایران
هیچ بنیادم
اگر ایران شد ایران
بدون نام کورش
می شود ویران
اگر رویش
به ویرانی است
کنون باید
سرآغازی شود
ویرانه ایران
 

و در آن شبهای پاییزی
یاد ِ تو گرمای وجودم بود
همچون شعله های عشق،
طبع پر شورم بود.

من طعم ِ شرر انگیز ِ‌ آرزوهای محالم را
با همرهی باد سرد خزان
به استقبال گور خواهم برد
که بپوسند در آنجا
و به دیدارکسی در خموشی بروند.

راستی چه کسی می گفت؟
« زندگی تر شدن پی در پی در حوضچه اکنون است »
گویا سهراب هم تر شده بود...!

من آخر هر کوچه بن بست
به دنبا ل ِ دری می گردم
دری که مرا ببرد به وسعتِ مرگ
دری رو به آفتاب
دری تا انتهای بودن
شایدم مردن!!

 

 در این حوالی گرمایی نیست...

در این حوالی بوهای بد می‌آید و مردمانی که آزار دیگران را می‌ستایند...

در این حوالی یادگاری‌هایی که روی دیوار می‌نویسم را خط خطی می‌کنند...

در این حوالی همسایه‌ها مهربان نیستند...

در این حوالی همسایه‌ها چشم دیدن یکدیگر را ندارند...

در این حوالی فکرها به جان هم پنجه ‌می‌افکنند...

در این حوالی دوست‌ها نیستند...

در این حوالی دشمن‌ها نقاب زده‌اند...

در این حوالی من هیزم تر نفروخته ام که...

در این حوالی دلم زود خسته می‌شود...

در این حوالی حالم به هم می خورد...

در این حوالی به من خبر خوب نمی‌دهند...

در این حوالی دلخوشی نیست...

هزاران سال است که آدم ها دل یکدیگر را می شکنند... هزاران سال است که زمین پر می شود از تکه های بلورین... و هزاران سال است که تو می بینی ، می دانی ، می فهمی و...می سازی

ای کاش می توانستند از آفتاب یاد بگیرند بی دریغ

باشند

در دردها و شادی هایشان و حتی

در نان خشکشان.....

هر کس بد ما به خلق گوید ...
مادیده به بد نمیخراشیم
ما نیکی او به خلق گوییم...
تا هر دو دروغ گفته باشیم